رها رها ، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

رهای پاییزی ما

خاطرات رها تو دل مامانش

شروع   تا چند وقت پیش نبودم اما حالا زندگی مشترکم را شروع کردم و فعلا برای   مسکن،رحم را برای  چند ماه اجاره کردم...البته به محض تمام شدن   مهلت،صاحبخانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد   توی کوچه !!!    اظهار وجود   هنوز کسی از وجودم خبر ندارد . البته وجود که چه عرض کنم ، هر چند   ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم   می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد .   زندان    گاهی وقت ها فکر می کنم مگه چه کار بدی کردم که مرا ب...
29 مهر 1392

خدا و کودک

کودک نجوا کرد : خدایا با من صحبت کن و یک چکاوک در چمنزار آواز   خواند ولی کودک نشنید.   پس کودک فریاد زد : خدایا با من صحبت کن و آذرخش در آسمان غرید   ولی  کودک متوجه نشد .   کودک فریاد زد : خدایا یک معجزه به من نشان بده و یک زندگی متولد    شد ولی  کودک نفهمید.   کودک در ناامیدی گریه کرد و گفت : خدایا مرا لمس کن و بگذار تو را   بشناسم .    پس خدا نزد کودک آمد و  او رالمس کرد ولی کودک بالهای پروانه را   شکست و در حالی که خدا را درک نکرده بود از آنجا دور شد. ...
8 مهر 1392

شروع زندگی ...

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید می گویند که فردا   مرا به  زمین می فرستی اما من به این کوچکی و ناتوانی چگونه می   توانم برای زندگی آنجا بروم؟ خداوند  پاسخ داد از میان فرشتگان بیشمارم یکی    را برای تو در نظر گرفته ام او در انتظار توست و حامی و مراقب تو خواهد بود.   کودک همچنان مردد بود و ادامه داد : اما من اینجا در بهشت جز خندیدن   و آواز و شادی کاری ندارم.   خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند   خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خ...
7 مهر 1392
1